Total Pageviews

Friday, September 16, 2011

خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان

محتسب درنیمه شب جائی رسی//د دربن دیوارمستی خفته دید
گفت هی مستی چه خوردستی بگو// ازاین خورده ام که هست اندرسبو
گفت آخردرسبوواگوکه چیست //گفت از آن خورده ام گفت این خفیست
گفت آنچ خورده ای گفت چیست آن //گفت آنک درسبومخفیست آن
دورمیشداین سوال واین جواب //ماندچون خرمحتسب اندرخلاب
گفت اورامحتسب هین آه کن //مست هوهوکردهنگام سخن
گفت گفتم آه کن هومیکنی //گفت من شادوتوازغم منحنی
آه ازدردوغم وبیدادی است //هوی هوی می خوران ازشادی است
محتسب گفت این ندانم خیزخیز //معرفت متراش وبگذاراین ستیز
گفت روتوازکجامن ازکجا  //گفت مستی خیزتازندان بیا
گفت مستی محتسب بگذارورو //ازبرهنه کی توان بردن گرو
گرمراخودقوت رفتن بدی //خانه خودرفتمی وین کی شدی
من اگرباعقل وباامکانمی //همچوشیخان برسردکانمی